بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

عاشقانه ای در اردی بهشت

هر بار کتاب در خانه ام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید را باز کردم و خواندم ،باران بارید . 

عاشق صبحهای خواب آلوده ام که می خواهد من را بگذارد و برود سرکار و من خواب و بیدار می بینمش که آماده می شود و لبخند می زند و هی قربون صدقه ام می رود و ... من کیف می کنم و بعد دوباره خوابم می رود .

نظرات 1 + ارسال نظر
blanche جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 23:09 http://pas-ici.blogfa.com

ای جوووون!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد