بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

رفتم از خانه پدری ، یک قلمه بنفشه آفریقایی آوردم که بروم بدهم مغازه بتهوون و یک معامله پایاپای بکنم و به جاش چند تا قلمه بگیرم . اما می بینی چرخ روزگار را ، دیگر از آن روز نرفتم خیابان سنایی . قرار شد نروم تا نمی دانم کی . شاید هم یک روز خودم شال و کلاه کردم و رفتم . اما می دانم تا چند وقت نمی روم .حالا که بنفشه خودم گل داده ، حالم خوش است . حالا به کارهای عقب افتاده ام می رسم . یک مانتو نصفه نیمه دارم که باید دوختنش را تمام کنم . دو تا کیف چرمی که باید تحویل بدهم و کارهای روزمره خانه ام .

نظرات 1 + ارسال نظر
بی پـــــــروا چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 00:50 http://www.bparvaaa.blogfa.com

خوبه سرت شلوغـــــــــه دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد