بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تو هیچ عوض نشدی !

هر وقت که بخواهم می توانم سرم را کج کنم و به گذشته ام نگاهی بیاندازم ، اینکه عاشق بودم و حالا هم هستم ، الان شادم و آن موقع فکر می کردم عاشقی یعنی غصه خوردن و گریه و رنج و کیف می کردم از رنجی که می بردم و می گفتم عاشقم و عشقم بهم محل نمی گذاشت و من با خیالات خوش بودم . حالا به این گذشته می خندم . و می گویم بزرگم کرد و من قد کشیدم و آب رفت زیر پوستم و هی... یک نفس عمیق می کشم و خانه را گردگیری می کنم .
چیزی تو کشو نیست
چیزی تو کشو نیست
چیزی تو کشو نیست

و با خودم می گویم توی اون کشو لعنتی گذشته چیزی نیست ، درش رو ببند .

نظرات 2 + ارسال نظر
خانوم بلانش(ناتاشا) چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:00 http://chatr-e-ajori.blogfa.com/

گاهی آدم خوبه که مچاله اش کنه بندازه دور...همه خوبی ها و بدی هاش رو...فقط واسه اینکه جا باز شه واسه آینده...اگه آدم نندازه دور که هی درجا می زنه...
خوبه که تو اون کشو دیگه هیچی نیست...این یعنی داری میری جلو

بلانش پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 ساعت 21:01 http://pas-ici.blogfa.com

همین سه شمبه روز تولد عشخ من بود :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد