بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

I set fire to the rain

از چاله چوله های شهر خسته ام ، دلم سفر می خواهد .باران و برف و گِل و شُل می خواهد. کاش زودتر بروم بزنم جایی دور ،  هر چه هم بخواند اما من باز دلم سفر می خواهد . باد خوردن موهایم را می خواهم ، بی خیالی می خواهم . پرتاب شدن می خواهم . بلند بلند خواندن می خواهم مثل حالا .و نمی دانستم چرا ماشین های مدل بالا روز روشن هم چراغهایشان روشن است . حالا می دانم که ماشین من در شرایط خاص هم که روشن شود باز هم چراغهایش روشن نمی شود . ثانیه ها را می شمرم برای یازده بهمن و بلیط تاتری که یواشکی خریده ام .چه کیفی دارد پنهانی کیف کردن .

I let it fall, my heart,
And as it fell you rose to claim it
It was dark and I was over
Until you kissed my lips and you saved me

My hands, they're strong
But my knees were far too weak,
To stand in your arms
Without falling to your feet

But there's a side to you
That I never knew, never knew.
All the things you'd say
They were never true, never true,
And the games you play
You would always win, always win.

But I set fire to the rain,
Watched it pour as I touched your face,
Well, it burned while I cried
'Cause I heard it screaming out your name, your name!

When I lay with you
I could stay there
Close my eyes
Feel you here forever
You and me together
Nothing is better

'Cause there's a side to you
That I never knew, never knew,
All the things you'd say,
They were never true, never true,
And the games you'd play
You would always win, always win.

نظرات 2 + ارسال نظر
امیر دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 17:50 http://klikkon1.blogsky.com

ممنون... قشنگ بود.

الهه چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 16:50

یواشکی نداریم حواستو جمع کن ..مثل اینکه دنباله هیجانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد