بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

برگشتیم خونه،چه خوبه

باز هم وقتی نشستم سرجلسه کنکور ، تصمیم گرفتم ، که بعد از کنکور شروع می کنم درس بخوانم ، که حتماً قبول می شوم اگر حسابی بخوانم . می دانم این تصمیم کبری فقط مخصوص به زمان دادن کنکور و دیدن سوالاتش است . بعدش دوباره یادم می رود . اما خوبیش این بود که بعدش مسیرمان را کج کردیم و رفتیم جلوی سینما آفریقا و وقتی آقای مهرجویی از ماشین سفیدش پیاده شد ، با همان عینک همیشگی اش و ژاکت قرمز و رفت توی سینما ، ما هم به دنبالش البته با دو تا بلیط گران برویم که فیلم چه خوبه که برگشتی را ببینیم و البته سینما آنقدر پر بود که روی زمین بنشینیم . بعد چند سال دوباره خاطرات جشنواره های سالهای قبل که توی صف می ایستادم برای چندین ساعت ،توی ذهنم زنده شد . برای مردخانه عجیب بود اما من تعجب نکردم که باید روی زمین فیلم می دیدیم و آخرش او نمی آمد ، می خواست از عطاران امضا بگیرد . عین سالهای قبل من و من گفتم بی خیال بدو بریم خونه .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد