بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

چه بی تابانه می خواهمت

چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری

چه بی تابانه تو را طلب می کنم
...

بر پشت سمندی گویی نوزین که قرارش نیست

وفاصله تجربه یی بیهوده است

بوی پیرهنت اینجا

و اکنون، کوه ها در فاصله سردند

دست در کوچه و بستر

حضور مانوس دست تو را می جوید

وبه راه اندیشیدن یاس را رج می زند

بی نجوای انگشتانت فقط و جهان از هر سلامی خالی است.

پ ن : با صدای خود شاملوی عزیز

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 13:34

....

جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد