بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خوامپالو

به خودم هی زدم که بلند شو ، اما بلند شدنم وقتی شد که صدای زنگ در آمد . هوا تاریک بود و فکر کردم تازه اذان گفته اند . مثلن ساعت هفت و نیم است ، خب به کارهایم می رسم . در را باز کردم اما ساعت هشت و نیم بود . از شنبه که کلاس می روم چقدر خسته ام . شنبه توی اتوبوس چرت می زدم . امروز کف پذیرایی از این پهلو به آن پهلو شدم تا بالاخره رفتم روی تخت . البته دیروز در حد خانه تکانی ، کار کردم و شب هم مهمان داشتم . فردا هم کلاس دارم . شاید به خاطر کار زیاد ، راه رفتن ، روی پا ایستادن زیاد ، و هوای بهاری باشد این خمیازه های ممتد .انگار هنوز عادت ندارم زود بخوابم و زود بیدار شوم تا به همه کارهایم برسم .

نظرات 1 + ارسال نظر
ری را دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 22:24 http://darodivar.blogsky.com

سلام.

خوامپالو؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد