بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تنها آنکه در مرز می زید ، سرزمینی خواهد آفرید .

بازیگر آن سالها یکهو پیر شد . جوانی که سوار موتور می شد و اسمش رضا بود یا توی بازارچه قدیمی راه می رفت و نامش قیصر بود ، حالا دیگر جوان نبود . به اندازه ای بیش از سی سال پیرتر شده بود و من هی شک می کردم خودش باشد و در خیابانهای استانبول پرسه می زد یا خیره می شد به دریا و ساحل فرزان بود ، چقدر عوض شده بود چقدر خسته و شکسته به اندازه سالهای دوری. نمی توانستم باور کنم . او برای من همیشه همان تصویرهای سی و اندی سال پیش بود و حالا در فصل کرگدنها ، به یکباره این همه پیر شده بود .فیلمی بی رحمانه ، زندگی در تصاویر سیاه و سفیدی که دلم را به درد می آورد . و از این همه درد در تنهایی به خودم پیچیدم و فصل کرگدن های بهمن قبادی را دیدم و هی به خودم می گفتم فیلم است اما باز بعد از لحظه ای فراموشم می شد و غرق شدم تا تمام شد .

نظرات 1 + ارسال نظر
jasem جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 17:22 http://love-shack.blogsky.com/

تنهـا برنامه اے کــه تـِکرارش
آرزوےِ هر روز مـَن استـــ
پـَخشِ زنده ےِ
نگـاهِ توستــ … هَمیـن…

مشتاق دیدار آماده تبادل لینک؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد