بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

قبل از طلوع

 دختری که در آزمایشگاه پشت کانتر نشسته ، موهایش را تازه شرابی کرده ، آن هم برای عروسی خواهرش که فرداست . خوشحال است . معلوم است هر روز صبح زود بیدار می شود و کارش را دوست دارد . محیط کارش هم برایش خوب است .با اینکه صبح زود است ، اما خوش اخلاق است و با همه با صدای خوبی شوخی های خوبی می کند . نام پدرم را می پرسد . و می گوید او را می شناسد . اینجا آمده آزمایش داده . سرم را تکان می دهم . پول آزمایش را حساب می کنم . می گوید کی بیدار شدی و من ساعت مچی سرخابیم را نگاه می کنم و می گویم هفت . می گوید باید صبر کنی . دو ساعت قبل از آزمایش باید بیدار می شدی . من گفتم یعنی باید تا نه صبر کنم و می گوید برای آزمایش درست، بله . و من ساعت را نگاه می کنم ، دوباره . تازه یک ربع به هشت است . دفترچه ام را نگاه می کنم . چیزهایی که نوشته ام می خوانم .و به موزیکهای انتخابی آزمایشگاه گوش می دهم . قدیمی اند و خاطره انگیز . از م می پرسد می خواهی حامله شوی ؟ مکث می کنم و آرام می گویم بله و به دنیای خودم پرت می شوم . یعنی واقعا تصمیم جدی دارم ؟ درست است ؟ و من باز مثل آدمهای گیج خودم را به بی خیالی می زنم . اینکه حالا بعدا بهش فکر می کنم .

نظرات 4 + ارسال نظر
آبگینه سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:13

خوشگل خانم کی قرار مامان بشی؟
مامانی با موهای طلایی

بهش فکر می کنم . نمی دونم م م

حسنا چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 22:36 http://shabhaye-gom-shode.blogfa.com/

یک جایی خواندم...از یک نویسنده ی بزرگ که این یک حماقت بزرگ است که فکر کنیم کسی را که به این دنیا بیاوریم از ما خوشبخت تر است...
البته میشود با این دید به آن نگاه کرد که آن فقط یک نوشته بود...

born چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 23:46 http://shahabbaraan.blogfa.com/

بگذار خودش بیاید.بهش فکر نکن.خودش میاید.درست همان وقتی که انتظارش را نداری...
وقتی آمد سلامش کن....
کودکی با بینی کوچک و لبانی برجسته درست شبیه خودت و قدی بلند...

[ بدون نام ] جمعه 21 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:19 http://abnabatchobii.blogfa.com

مادرشدن تصمیم بزرگی است اینکه تصمیم بگیری قلبت خارج از بدنت بتپد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد