بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

عصرانه

با داشتن این کلاس جدید لگوی کذایی - نه اینکه همه کلاسهایم اینطوری باشند ، نه - که بچه های عجیب و غریبی دارد و برای اولین بار است که لگو را می بینند . همه اش می خواهم فکر کنم این هیچ ربطی به محل زندگیشان ندارد اما نمی توانم .خوبیش این است که توی راه کتاب خشم و هیاهوی فاکنر را بخوانم . و برگشتنا جلوی موزه معاصر پیاده شوم ، نقاشی ها و خوشنویسی ها و مجسمه ها را می بینم . از بعضی از کاریکاتورها خوشم می آید . به کتابخانه سر می زنم و می گویم می خواهم کارتم را تمدید کنم اما کارتم دنبالم نیست و با خودم قرار می گذارم هفته بعد ، بعد از کلاس . پوستر فیلمی را می بینم که امروز در سینما تک پخش می شود .منصرف می شوم که به خانه بروم . شیب دایره وار موزه را بر می گردم . یک ربعی می شود فیلم شروع شده ، آخرین سوار عرب ، فکر کنم اسمش این بود .در مورد مرد افغانی است که می خواهد برگردد به کشورش زمانی که امریکا به افغانستان حمله کرده ، به دنبال زنش ، آخرهایش خوابم می گیرد چون صبح شش بیدار شدم و خوابم نبرد . فیلم که تمام می شود می آیم بیرون . خواب از سرم پریده .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد