بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

سهم من گم شد .

اشک توی چشمهایم جمع می شوند ، وقتی توی اتاقم در خانه پدری ، بعد از مدتها می آیم . به خودم می گویم من مال اینجا نیستم . و بغض می کنم و دلم می خواهد همانجا زیر پتوی همیشگی ام از سرمای زمستان بلرزم و زار بزنم و کسی صدایم را نشنود . اما زمان نیست . دیگر زمان من ، منی که اینجا زندگی می کرد ، نیست .چقدر سخت است که حتی دیگران این را به تو با زبان و بی زبان می گویند . و من درد می کشم . درد دوری از همه چیز و همه کس . و این را نمی توانم به کسی بگویم .

نظرات 2 + ارسال نظر
پسر شنبه 29 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:22 http://iamman.blogfa.com

هوا گرم هست
من گرم تر از هوا
نه من داغم که هوا گرم هست
فقط یک حوا داغی آدم را می فهمد

بلانش یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 http://red-lip.blogfa.com

سهم من گم....درد...نمی توانم به کسی بگویم
آخ که آتش زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد