بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

درد

این که درد نیست ، همان درد ماهانه است .اما چرا اینقدر درد دارد ؟ اصلا زن یعنی درد . یعنی درد بکشد . این که چیزی نیست . باید آماده شوم برای دردهای بزرگتر و بیشتر . دردی که مثل مار می چرخد و تمامی ندارد . حتی با ژلوفن و هزار تا مُسکن .خواستم که تنها باشم و تنهایی درد ببرم . تا حالا اینطور نبوده . و شاید آخرین بار هم نباشد . درد این نیست که چمبره بزند و بالاخره تمام شود . دردی درد است که درمان نداشته باشد که خدا کند هیچ کس دردمند نباشد .

نظرات 4 + ارسال نظر
Ali جمعه 25 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:54 http://funday.blogsky.com

سلام دوست عزیز وبلاگ خوبی داری اگه تونستی به وبلاگ من هم سر بزن. (با تشکر)

جلال شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 20:49

همیشه خودتو برای مصیبت های بزرگ آماده می کنی. چرا؟
نگران نباش! اصلا!! خودشون میان
---
امیدوارم فقط موقع نوشتن کز کنی و ماتم برای اتفاق های بد بگیری؛ از دست این بی عدالتی های خدا یا بندگان خدا به فکر فرو بری و خوشحال بشی از نوشتنت!؛ و نه در واقع. خیلی ها با خوندن بعضی کتاب ها - مثه نوشته های سارتر یا کافکا (منظورم شما نیستی) - بسیار از اون ها تاثیر می گیرن، اما کافیه کمی هم درباره زندگی اون ها بدونند، و اینکه اون ها چطور زندگی کردند. آیا واقعا اون ها هم اینقدر - بر خلاف آنچه که می نوشتند - با این زندگی دچار مشکل بودند؟

دقیقا درست فهمیدی ، مال همون لحظه است و دیگر پس از آن هیچ می شوند .راستی یکهو برگشتی !!

جلال شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 23:11

دلم تنگ شده بود!

omid جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:51 http://caferain.blogfa.com

آلهی آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد