اینجا ، سینمای محبوب و خلوت من ، در دل شهر شلوغ و پر دود ، فیلمی که می شود در گیری ذهنی من و در جلوترین ردیفی که هیچ کس جلویم نیست تا مجبور باشم گردن بکشم ، لم می دهم و از تاریکی دهلیز به روشنایی بعد از آن به حیاط روشن می رسم . فیلمی که دیالوگ کمی دارد و با تکان دهنده ترین لحظات زندگی ، اشکم را در می آورد . من پدر نخواهم شد اما بازی کودک با پدرش دلم را لرزاند و دلم برای همه کودکان سرزمینم که پدرهایشان دورند یا نیستند یا رفته اند ، تپید .
سپیده رو خوب اومدی واسه من که شده یا مامن یه سرپناه
دهلیز هم ک عالی یود