بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

footprint

همان موقع ، دیگر ننوشتی ، یا نوشتی اما دیگر پست نمی کردی ، ولی دریای بزرگی که تویش هستیم و همه ، چیزی برای ثبت کردن از خودمان جا می گذاریم . و بیکاری من و گشتن های بیهوده و یادآوری خاطراتی که بسیار کمرنگند . بیهوده می گشتم . تا از تو عکس هایی دیدم . از همین روزهایت . همین روزهای تابستانیت . شاید بهت حسودیم شد ، شاید اگر با تو بودم ...کنار هم توی ایتالیا یا سال قبل در بقیه جاهایی که دیدی و عکس گرفتی . آب دهانم را نمی توانم قورت بدهم . من دیگر تنها نیستم و از تو خبری ندارم و لزومی هم ندارد که داشته باشم . رد پایی ازت پیدا کردم . در قرمز ، مجسمه و پنجره ها ، کلوسئوم و ... خوشحالم که لبخند می زنی . همین . به بقیه اش کاری ندارم . به بقیه نداشته هایم . به بقیه احساساهایم و دلتنگی هایم . به بقیه اینکه شاید تو دوستم نداشتی . از همان ابتدا.

نظرات 2 + ارسال نظر
omid دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:18 http://caferain.blogfa.com

از کجا میدونی شاید هم دوست داشته از همون ابتدا

ماه دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:04 http://parhaie-man.blogfa.com

من هم دوستی را که به همین اندازه های بی انتها دوستش داشتم, همینطور که تو نوشته ای دیگر ندارمش...
من هم به خط آخر بقیه هایت فکر می کنم...لا به لای خاطرات کمرنگی که هوای نفس کشیدن نیست میانشان...

باید رها کنم . رهایش کنیم اگر بتوانیم .اگر بتوانم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد