بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

شباهت

زندگیم افتاده در دور سربالایی سختی که حالا حالا قصد تمام شدن ندارد . و من دقیقا اول این سربالایی ام . هنوز خاموش نکرده ام اما آنقدر پایم را روی کلاج نگه داشتم ، پای چپم سِر شده ، آنقدر بوی لنت می آید که دارم خفه می شوم . آنقدر ترمزدستی کشیده ام که دست راستم خم مانده . این وضعیت زندگیم است .

.

.

.

صبر می کنم . باز هم صبر می کنم . فقط می توانم صبر کنم .

نظرات 3 + ارسال نظر
omid چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 16:33 http://caferain.blogfa.com

کم کم میشه جزی از وجودت ، خودش کم میاره
تحمل کن
طاقت بیار
ادمه بده
you can do that

کار دیگری بلد نیستم . امیدوارم سرازیری خوبی منتظرم باشه .

omid چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 16:46 http://caferain.blogfa.com

فقط خدا نکنه تند و تیز نباشه سرازیریه

راضیم به رضای خدا . تند ، کند ، سربالایی ، سرازیری ..

parastoo چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 22:56 http://www.goftam-beman.blogfa.com

بعدش میفتی توی سرازیری با شیب ملایم و لطیف
پاهاتو وردار
خلاص کن
منظره رو ببین
کـــیف کن

بابام می گه توی سراریزی خلاص نکن . اما من گوش نمی دم . خدا رحم کنه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد