بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بر من ببخشایید

شرمنده شده ام . از بس که آمده ام نوشته ام که دلم گرفته و بغض بی امان ، امانم را بریده ، خسته ام . تا به حال این همه خراب نبوده ام . سرکلاسهایم را فقط نمی دانم چگونه می گذرانم با بچه های کوچک و معصوم . چه ماجرایی شده ام. چقدر تلخ و بی تحمل . نگاهم سرد و خودم را پنهان می کنم زیر عینک دودی و تمام راه را گریه می کنم . درختان را می بینم که زیبا پائیز شده اند اما اشک می ریزم . و شادی این رنگها نمی تواند شادم کند . بر من ببخشایید . مهربانی هایتان را می ستایم . از دور و نزدیک . کمتر حرف می زنم و توی خودم . و شده ام جمله ای از صفحه 161 گتسبی بزرگ . اغتشاش فکری  من را متلاطم کرده است و هر چه دست و پا می زنم غرق تر می شوم . باید آرام بگیرم و همه چیز را رها کنم تا به ساحل برسم . کاش زودتر بشود .

نظرات 1 + ارسال نظر
omid سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:39 http://caferain.blogfa.com

...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد