بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

مکالمه

توی راه به تو فکر می کردم ، تو تکان می خوردی و من خیالم راحت می شد که تو هستی ، وجود داری ، قلبت می زند و صدا و فکر من ، تو را به جنب و جوش می اندازد . امروز صبح که بابات رفت ، تو شروع کردی به ول زدن و من آرام آرام نوازشت کردم و گفتم عزیزم ، مامانم ، خوشگلم آرام  باش ، بابایی رفت سر کار و زود بر می گردد ، غصه نخور و بعد تو آرام شدی و من خوابم برد .

نظرات 5 + ارسال نظر
پیله ام پاره شد ولی پروانه قشنگی نشدم یکشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 19:02 http://dokhtarezan.blogfa.com

از کودکت که می نویسی انگار دارم نامه ب کودکی ک هرگز زاده نشد را می خوانم نمی دانم چرا شاید هم هیچ شباهتی ندارد اما من حس می کنم :)
سال قشنگی داشته باشی عزیز دلم ممنون بابت عاهای خوب :)

منم آن کتاب را خیلی دوست دارم . ممنونم .

هانیه دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:44

ای جان چه حس خوبی

کژال دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:09 http://dordoone.persianblog.ir

چه اوقات خوبی رو باهاش تجربه میکنی

محبوبه سه‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:21 http://nabz.blogfa.com

راستش منم خیلی وقته دلم هوس یک نی نی کرده اما هنوز شجاعت داشتنش رو پیدا نکردم انگار...

ایشالا وقتش برسه به سلامتی و خوشی باشه.

صبا شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 16:01 http://royekhateesteva.blogfa.com

مادر بودن حس خیلی خوبیه....شاید تنها چیزی باشد که ترغیبم می کند به ازدواج فکر کنم...

حس خوبیه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد