بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دل درد

روی تخت دراز کشیده بودیم . سه تایی . رسم شبهایمان همین است. زیر پتوی نرم سرخابی تی تی .یک دستم زیر سر دخترک  و شیرش می دادم . ساکت بودیم . داشتم به آدمهایی فکر می کردم که خیلی راحت دیگران را به خاطر فقر یا نداشتن سواد یا حتی مدرک دانشگاهی تحقیر می کنند .مثل پدر ف که هنوز با اینکه ف الان پدر شده باز هم او را جلوی من و دخترش تحقیر کرد. اصلا دلم گرفته بود  دلم می خواست به بهانه ای گریه کنم. اما کنار عزیزانم نمی توانستم .انگار از دخترک خجالت می کشیدم.به ف هزار بار هم گفته بودم برایم مهم نیست پول داری یا نه ، سواد داری یا نه . برایم مهم است که با من و دخترک مهربان باشی .اخلاق خوش فقط برای مهم است .و او همیشه به همه رفتارهای نامربوط خانواده اش لبخند زده بود . مثل همیشه .

نظرات 3 + ارسال نظر
جی چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:42 http://www.stay1392.blogfa.com

نوشتنت آرومه یه حس خوب تو نوشته هات هست شبیه شیر دادن به یه بچه

:)

عاطی یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 02:28

هوم..... تو خونواده ی ما هم این چیزا زیاده:((((
و احتمالا خونواده ی آینده م اگر اونی بشه ک من فکر میکنم.

امیدوارم خونواده ی سه نفره تون پر از عشق و خوشبختی و خوشحالی باشه:-*

:گل ل ل ل ل ل

مرسی عزیز گل

زی زی چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 18:24 http://www.yahweh.blogfa.com

چقدر دلم بچه خواست... یه جمع سه تایی زیر پتوی یه نفره... اصلا من چند نفره زیر پتوی یک نفره رو دوست دارم فشرده میشیم بهم از عشق... دلم مادر شدن خواسته

آره خیلی کیف داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد