بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

نوپا

باید بیشتر از قبل حواسم جمعت باشد ، دخترک . از هر جایی که بتوانی دستهای کوچکت را می گیری و بلند می شوی . گاهی روی زانوهایت می ایستی - عین آدم بزرگها - و می خواهی بی دست بلند شوی . خودت را توی آیینه بوس می کنی . دیروز حتی روی سنگهای تمیز خانه ای که رفته بودیم مهمانی سایه ات را می دیدی و نمی دانم از پس آن سایه چه می دیدی که خم می شدی و سنگ را لیس می زدی . موقع شام یا ناهار خوردن باید حتما قاشق بزرگها دستت باشد و گاهی آن را اگر بشقابی دم دستت باشد توی بشقاب می زنی به علامت غذاخوردن . لیوان هم همین طور . می دهی بالا یعنی آب می خواهی بخوری . کتابت را دیگر از حفظ می خوانی از بس برایت خوانده ام و دستت بوده با من شروع می کنی به خواندن . لگوهای دوپلو را که به هم وصل می کنم باز می کنی . حتی چند روز پیش سه تایی بهم چسبانده بودم و توانستی باز کنی . شبها بابات وقتی از راه می رسد دراز می کشی تا ماساژت دهد . با صدای هر زنگ - مثل در یا تلفن یا موبایل - تعجب می کنی و عکس العمل نشان می دهی . هر جا می روم - مخصوصا خانه خودم - دنبالم می آیی . چند روز پیش که دامن پوشیده بودم ، دامنم را تکان تکان می دادی ، خنده ام گرفته بود . هر روز چند دقیقه ای با هم می رقصیم و تو کیف می کنی . از این رقصهای من درآوردی که مخصوص من و توست . دو روزی است به غیر از بابا ، گاهی در کلمه هایی که می گویی ماما هم می شنوم . خوشحالم .

نظرات 1 + ارسال نظر
سوسن جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 15:37 http://http://goolshanesoosan.blogfa.com/

و قسم به روزی که اولین کلمه های اسمت را میگوینند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد