بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بازی

باد می خورد به همین چند تار موی طلایی اش ، دست می زد از شادی و شادیش را با کلمه های خودش به زبان می آورد . همه جا رنگ بهار بود و نسیم با خودش گلبرگهای نرم را مثل باران روی سرمان می ریخت .همه مامان و باباهایی که آمده بودند ، عمو زنجیرباف بازی می کردند . آخرین بار که رفته بودم پارک قیطریه شاید آخرهای شهریور پارسال بود که تنهایی آمده بودم. ولی جمعه روز دیگری بود . رنگ گلها و درختها هر سه ما را شاد کرده بود .کوتاه بود اما کنار همم می خندیدیم .

نظرات 1 + ارسال نظر
محبوبه دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:00

خوشی هاتون مستدام عزیزم:)

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد