بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بیماری

نمی توانم تحمل کنم . من همین آدمی هستم که الان اینقدر داد و بیداد میکند؟ آره من همینم و دیگر تحمل ندارم . می خواهم خودم را از این موقعیت که خودم ساخته ام فرار کنم . کاش می شد با دخترک بروم جایی دور دور و هیچ کسی را نمی دیدم . تا شاید کمی حالم بهتر شود. دوست ندارم . این زندگی را اگر او نبود دوست نداشتم . به هیچ وجه . داشتم تحمل می کردم و دارم تحمل می کنم . اشک هایم بند آمده . آنقدر بدبختی ام زیاد است که دیگر گریه ام نمی گیرد . خسته شدم . به معنای واقعی . می خواهم رها کنم .رها شوم.
دیشب بالای سر ش خوابم نمی برد . مریض شده . از 5شنبه همینطور بالا می آورد . و الان دوباره بردمش دکتر . و تازه خوابش برده . و همه تقصیرها باز هم با من است . من سهل انگاری کرده ام . من نه زن خوبی هستم و نه مادر.

نظرات 4 + ارسال نظر
آنا یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 13:14 http://aamiin.blogsky.com/

مگه شما مریضش کردید؟

نه :(

نبات یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 21:18

الهی دختر اینجوری نگو زندگی برا همه همینه
انگاری نمیشه تحمل کرد اما باز یه چیزی هست که مارو به زندگی وصل کنه
تو هم مادر خوبی هستی هم زن خوبی هستی
بچه باید مریض بشه بخوره زمین گریه کنه بخنده نق بزنه بچه برا همین چیزاست که اسمش بچه است دیگه
هیچ کسی دلسوزتر از مادر نیست پس نگو من مادر خوبی نیستم تو خوبی خوبه خوب:))

ذهنم شیرین شد با این همه حرفهای خوب . مرسی . مثل اسمتون که شیرینه .

نیلوفر یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 21:20 http://niloofar68.mihanblog.com

سلامی به شیرینی دلتون
واقعا سایتتون عالیه
5185

مرسی

نسیم دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:14 http://mymiracles.persianblog.com

این پست اشک منو درآورد
خدا رو شکر وقتی خوندمش که سلما بهتر شده
خسته میشیم
خیلی وقتها خسته میشیم و هیچکس هم نمی فهمه چقدر خسته ایم
چرا خسته ایم
هیچکس

اوهوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد