بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

انتظار سخت

منتظرم،

منتظرم این روزهای تلخ بدون باران بگذرد.

منتظرم ساقه گل ارکیده ام بلند و بلندتر شود، هر روز که بهش آب می پاشم دقت می کنم آیا بلندتر شده یا نه؟

منتظرم گل بدهد و عکس گلش را به همه کسانی که دوستشان دارم نشان بدهم 

و بگویم بالاخره گل ارکیده ام و روزهای خوشی رسید.

منتظرم که بی اعصاب بودنم تمام شود، منتظرم یک روز که بیدار می شوم لبخند بزنم و خوشحال باشم از شروع روز نو.

منتظرم داستان تازه بنویسم،

منتظرم که در این روزهای بی هوا، معجزه ای رخ بدهد و بتوانم راحت نفس بکشم.

دوست دارم زودتر نگاه رنگیم برگردد، عکسهای آبی ام برگردد.

می خواهم در آینه به خودم خیره شوم و لبخند بزنم.

دلم می خواهد که با شادی گل بخرم و در شیشه هایم بچینم.

منتظرم که روزهای خوب زودتر برسند.

منتظرم گلدوزیم را تمام کنم،

منتظرم کتابی که خیلی وقت است میخوانم، زودتر تمام شود.

منتظرم شعر تازه بگویم.

دلم می خواهد آواز شاد بخوانم و آشپزی کنم.

منتظرم حوصله ام برگردد




هوای حوصله ام آفتابی شود.

تا آن روز.


نظرات 1 + ارسال نظر
سعید شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:09 http://anti-efsha.blogsky.com

سلام. همیشه روزهای بد هست، زندگی باید کرد.

اگر به ما هم سری بزنی، خوشحال می شویم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد