بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خودم از خودم خسته  شدم، ازاین زندگی. از اینکه حرف هیچ کس را نمی فهمم. از اینکه حرفمم را نمیفهمد.

خودش را احمق جلوه می دهد یا واقعا هست؟ نمی دانم. 

مثل خری در گل گیر کرده ام. من هیچ موفقیتی در روزهایم ندارم. در زندگی واقعی هیچ ندارم. هیچ دلخوشی واقعی نیست. همه چیز را تحمل می کنم. تا کی می توانم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد