بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

آخ سید جان

عیدت مبارک. خوبی؟ خوشی ما را نمی بینی؟

چرا یکهو اینطوری شد؟ چرا من عاشقت شدم و چرا تو اهل زندگی نبودی؟ اینها سوالاتی است که تا آخر عمرم خواهم داشت.

کم مانده نامت را ببرم و چیزی برای از دست دادن ندارم.

من هنوز هم فکر می کنم می توانستم آنقدر دوستت بدارم مثل فاطمه که روی آب راه می رفت.  می توانستم تا آخر عمر پیشت بمانم.

کاش بفهمی که من هنوز دوستت دارم.

چقدر مهربان بودی و من دلم برای مهربانیت تنگ شده.

دلم برای روسری های حریری که خریده بودی تنگ شد کاش همه را ازت می گرفتم. آخ چه روزهای دلگیری است بدون تو.

می توانم بهت بگویم بی معرفت. مگر ننوشتی دوستت تو تا ابد؟

پس کجایی؟ دوست ابدی من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد