بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

مرگ

پسر کوچکت که سوار ماشین بود آهسته به دخترک گفت بابات می دونه مامانی فوت کرده؟

دخترک با تاکید گفت بله باباجون، و پدر گفت خدا رحمتش کنه.

پسرک اصرار داشت برای ما تعریف کند که مامانی رفته آنطرف و ما این طرف مانده ایم. چه تعبیر جالبی. این ور خط، آن ور خط.

چند جمله معمول و کلیشه ای گفتم: مامانی ناراحت میشه وقتی تو گریه کنی. و سوال عجیبش : اون خانومه چرا اینقدر برای مامانی گریه می کرد؟

منم گفتم دلش تنگ شده.


بهت گل یاس دادم.

گل یاس یعنی مادربزرگ ، یعنی خانه آقاجون و روزهای خوش کودکی ، روزهای سرخوشی و بی خیالی.

روزهایی که فقط مختص به من بود. به ما بود.

توی حیاط آب می پاشیدیم و آویزان درختهای باغچه می شدیم.

توی باغ جابان می چرخیدیم و منتظر رسیدن آلوها و توت و بادام بودیم.

گل یاس بوی دلتنگی و مرگ می دهد.

یکبار که پدربزرگم مرد شعری نوشتم در همین باره.

همان زمانی که عاشق بودم و شاعر.

شعر گفتنم رفت. اما عاشقیتم هنوز کمی باقی مانده.

مادربزرگ تو هم جای خوبی خاک شده، باغ طوطی.

و چند باری که سر خاکش رفتم راحت پیدایش کردم چون حورا سادات را کنار علامه دفن کرده اند.

وقتی دلم برای تو تنگ می شد می رفتم و باهاش حرف می زدم و تو روزی نوشته بودی مادربزرگم ترکید و رفتیم خاکش کردیم.

همان نوشته هایی که پاکشان کردی.

مادربزرگ من هم از سرطان بدنش تکه تکه شد و مرد. من خیلی جوان بودم و چقدر زیاد گریه کردم.

چقدر امشب دلم گرفته. دلگرفتگی که فقط خودم می فهمم که از سر افسردگی نیست، از سر غمی عمیق است که از دوست داشتن و از دست دادن می آید. از انتهای جمعه و غروبش، وقتی صدایت را از ته تلفنت شنیدم که گوشه اتاقت کز کرده بودی و گذشته را مرور می کردی اما به حرفهای من می خندیدی.

ما چقدر می توانیم دلتنگی را پنهان کنیم؟ چقدر از خواستنهای نامعقولمان را و عشق هایی که سرانجام ندارند.

گل یاس فقط یک گل معمولی نیست.

در شب غنچه هایش برق می زنند و خنکی هوا آرام و آهسته هشت پرشان را باز می کنند مثل مناسک مقدس یک مذهب.

وبویی عمیق و جانکاه که تا عمق قلبت نفوذ می کند، دارند.

مادر عزت تو امشب راحت خوابیده، مادر عزت تو شبیه مادر عزت من مادر یک شهید بوده، و حال سرانجام شب غمناک ما چه خواهد شد؟ داستانی است که دلم نمی خواهد هیچگاه وقت نوشتنش برسد!


نظرات 1 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1398 ساعت 23:26

خدا رحمتشان کند

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد