بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

پل گیشا

پل گیشا دیگر نیست که ماشینی از رویش بتواند عبور کند.

دارد تمام می شود و خاطره اش می ماند.

مثل دندانی که می کشی و جایش خالی می می ماند .

پلی ٤٥ساله ای که محلی بوده برای آدرس 

دادن یا قرار گذاشتن، 

موقعی که ریاضی می خواندم تقریبا هر روز با اتوبوس از زیرش رد می شدم.

گاهی با تاکسی برای رفتن به انقلاب از رویش با صدای تق تقی که مخصوص پل بود می گذشتم.

قرارهایمان به خاطر دانشکده مدیریت و روز کودک سال هشتاد و سه در دانشگاه مریم. دیدن احسان علیخانی وقتی هنوزمعروف نبود. و تنها عکسی که از ما مانده از آن روز.



آدمها هم مثل هر چیزی تاریخ دارند، زمان رفتن هر آدمی مشخص است، 

و چهل و پنج سالگی هم عدد خوبی است.


حالا قرار که می گذاریم باید بگوییم پل گیشای سابق.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد