بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

براى مینا اکبرى

بهش پیام مى دهم که جایت در سینما تمدن باغ موزه خالى بود وقتى فیلم میدان جوانان سابق را مى دیدم.

نوشتم تو همان خبرنگاری بودى که مهاجرت کردى. شاید مثل لیلا نصیرى ها بتوانى روزى روزگارى برگردى.

وقتى گریه مى کرد حال هزاران ایرانى را داشت که سالها آرزوى دیدن وطن خودشان را دارند.

بعد روایت شخصی اش از آدمها و تاریخ .

راست مى گوید باید هر کسى روایت شخصی اش را ثبت کند که این اتفاقات از بین نرود.

براى بچه ها ، براى بچه هایى که چیزى نمى دانند.

دیدن این فیلم حس عجیبی داشت من شانزده ساله در سال ٧٦ هم همذات پنداری مى کردم، و روایت من هم بود.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد