بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خودم را مى رسانم پشت کامیون، سرعتم از شصت کم مى شود. روى یک پلم. زیرش ریل قطار رد شده است. 

به درختانى که برگهاى قرمز دارند خیره مى شوم.

ریل خالى است.

همه روز مى گذرد تا برسم به این لحظه قشنگ.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد