ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بوى لاک همه جا را گرفته، چند وقت یکبار دخترک لاکها را برمى دارد ، شروع مى کند رنگ کردن، یاد گوفته با ابزارهاى مختلف نقاشى بکشد و با هر چیزى بالاخره خودش را سرگرم کند. امروز هم خانه بودم. انگار امسال قرار است بیشتر روزها را در خانه بمانم. خوب است، به آشپزى و خواندن و فیلم مى گذرد. کاش حداقل روز کاریم بود، حالا از دوشنبه که باید برویم مدرسه و سر کلاس،
صبح فیلم ترسناکى دیدم به اسم : it
بچه ها گم مى شدند، دلقکى بود که غذایش ترس بود، و از چیزهائى که بچه ها مى ترسیدند استفاده مى کرد ، آنها نمى توانستند به ترسشان غلبه کنند و او آنها را در فاضلاب شناور مى کرد. براى آدم بزرگها هم همین است، از هر چه بترسند آن چیز آنها را خواهد کشت.
این شده بود یک فیلم ،
و من از مرگ مى ترسم. همیشه تصویر مردنم را خیال مى کنم، از ترس نفسم بند مى آید و دیگر بهش فکر نمى کنم. مرگ رمزآلودتریندو مبهم ترین اتفاق زندگى یک آدم است، آرزویم این است بفهمم بعد از مرگم چه خواهد شد؟