بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

آدمها پر از قصه هستند، قصه هاى شاد، غمناک، قصه هاى عاشقانه دارند یا تلخ و جدا از هم.

دورى و پر از فاصله هاى طولانى. بقیه ، قصه من را چطور مى بینند؟

خودم چگونه آن را تعریف مى کنم؟ من در زندگیى افتاده ام که احساسات واقعیم را پنهان مى کنم.

تنها زمانى که با دخترکم تنهام شادى واقعیم را مى توانم ببینم.

زمانى که سختت بود بهم بگوئى دوستت دارم یا عاشقتم و کلمه ها فرار مى کردى من برایت راحت مى نوشتم و از گفتنش ترسى نداشتم.

و حالا با این همه دورى و نمى دانم هاى زیاد ، تو همانى.

تو تغییر نکردى.

تو کلمه اى نمى گوئى که برایت مسئولیت بیاورد. هیچ ردى از خودت نمى گذارى.

چقدر سخت است، چگونه از روى سکوت و عکس بفهمم که چه در درونت مى گذرد؟

که قصه ات چیست؟

و همه اینها هیچ مبهمى است که معنایى ندارد.

فقط بازى با کلمات است که ذهنم را خالى کنم.

در انتهاى سال ٢٠١٩ و در ابتداى ٢٠٢٠.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد