بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

یادم افتاد مى توانم موسیقى گوش بدهم و کمى بر خودم مسلط شوم و از این رخوت در بیاییم . البته که با شنیدن هم به فکر مى روم و برگشتن به یک روزمرگى معمولى خیلى سخت است.

به محدث و سمى که در کانادا هستند پیام دادند.

سمى دو سالى مى شود با شوهر و بچه هایش رفته ، همان موقع جوابم را داد . حالش خوب بود اما غمگین بود مثل همه ما ها. محدث هنوز جواب نداده. با محدث به کلاس کنکور هنر مى رفتیم . او و حدیث هجده ساله بودند و من بیست و سه ساله. یادش بخیر . چه روزهایی بود.محدث دارد دکترایش را مى گیرد. 

نظرات 1 + ارسال نظر
محسن جمعه 27 دی‌ماه سال 1398 ساعت 19:33

دوست قدیمی همیشه باعث ارامش میشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد