بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

اردى بهشت بیا و بدون کرونا باش

آه اردى بهشت آمده و آه از نهادم دیگر بلند شده، شنبه که از لگو سهیل  برمى گشتم  مثل آدمهااى ندید بدید به خیابانها ، آدمها و گلهاى کاشته شده نگاه می کردم ، سعى مى کردم جاهایى که گل بنفشه کاشته بودند را بجورم، و یکهو قبل از اینکه به اتوبان صدر بپیچم یک دسته لاله سفید بیرون آمده خوشگل و تپل و باز دیدم که نفسم بند آمد. حساب کن از دوم اسفند آخرین بار که کلوپ سعادت آباد بودم و بعد از روز پدر و کودکها سربالایی آسمان را هن و هن پیاده آمدم دیگر به هیچ مکان عمومی و خیابانى نرفتم.  چقدر بهار قشنگ است و من امسال سهمم از بهار همینقدر بود. درخت شاتوت باغچه خانه پدرى که در زنستان وقتی برفى سنگین آمد شاخه بزرگ و اصلیش شکست. انگار کمرش از وسط نصف شده باشد. چه دلگیر کننده شده بود منظره حیاط. اما حالا همان شاخه شکسته سبز شده و و جوانه زده و سرانگشتانش جوانه هاى غنچه مانند دارد. آخ خداى من تو چه مى کنى. همه جاى دنیا که زندگى ایستاده و همه در خانه مانده اند، طبیعت جان گرفته، سبز شده، ساحلها از دست آدمى تمیز مانده و جنگلهای استرالیا بعد از آن همه سوختن دوباره زنده شده ، بارانها بهارى است که پشت سر هم رنگین کمان مى زایند. تو چه کردى با طبیعت و ما چه کردیم ؟ حالا دو ماه است که سرکار نرفته ام. رنگ مدرسه را ندیده ام. هیچ بچه او ازم اجازه نگرفته. اگر همه چیز خوب بود باید الان راه می افتادیم به سمت خانه بابا تا ساعت نه در مدرسه پسرانه حاضر باشم و سه تا کلاس سخت لگو داشتم اما حالا در خانه روی مبل آبی لم داده ام و می نویسم. اسفند خوب بود چون همه چیز منتظر عید بود . عیدی که البته در خانه بودم ولی عید بودنش لذت بخش بود اما حالا همه چیز فرق مى کند. با اینکه در خانه بیکار نیستم و یا مى نویسم یا مى خوانم یا چیزی می پزم یا درست می کنم  اما باز چیزی کم است. در بالکن کوچکم کمی ریحان کاشتم، دخترک نخود کاشته برای درس مدرسه اش، و یک پیاز گل هم در حال قد کشیدن است. الان فقط دعایم این است واکسن این بیماری زودتر پیدا شود. فقط همین.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد