بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

از بهارى که آمده ..

رفتم توى حیاط، حیاط خانه پدرى برایم مثل باغ لاله هاى توى تهران است، مثل هر پارکى که الان پر از چمن سبز تازه روییده است، پر از درختهاى شکوفه زده ، سفید، صورتى، صورتى و سفید. تصور مى کنم بوى گلها را و روى موزاییکها در آفتاب قدم مى زنم. چشم مى دوزم به درخت توت، شاتوت، به شاتوت که در یک شب زمستانى یا پاییز شاخه بزرگش شکسته بود و حالا از جاى شکستگى جوانه روییده بود. شاتوتها سربرآورده بودند، همچون گلى که مى خواهد بشکفد. بعد درخت انجیرى که سالیان سال است انجیر مى دهد، انجیرهاى سبزى که خوردنى نیست. 

حالا به درخت انجیر درخت دیگرى پیچیده، مثل عشقه که مى پیچد و بالا مى رود. عجیب بالا رفته پیچیده ، انجیر را به عناب وصل کرده با یک خط صاف و بعد رفته روى حفاظ خانه و روى میله تنیده و چرخیده رقصیده. آنقدر این حرکت عاشقانه است که همانجا میخکوب مى شوم و بزرگترین پارکها و دیدنى هاى جهان پیش چشمم کوچک مى شوند.

روى همان خط صاف غنچه هاى کوچک و لطیف گلها را مى بینم. اسمش اقاقیا ست یا گلیسین یا هرچه شما صدایش مى کنید. من عاشق اینهام در بهار خاصه در اردى بهشت. ماه من. یکى یکى دست مى کشم روى غنچه ها و قول مى گیرم دفعه بعد که آمدم باید باز شده باشید. هان؟

و آنها که روى حفاظ روییده اند و بنفشند را در خاطره نگاهم ذوبشان مى کنم. بو مى کشم. بوى بهار همین است ، مگر نه؟

حالا این درخت جوان، این عشق تازه نفس، این گلها و شکوفه ها من را یاد خودم مى اندازد. منِ جوان بیست و دو ساله.

آخ بهار، چه مى کنى با من؟

برگهاى قرمز و سبز تازه اش روى صورتم مى لغزند عین نوزادى که پوست تنش تازه و نرم است. 


نفس مى کشم.

من ، اینجا در جهانى که مسدود شده بهارش در ویروسهاى بزرگ نادیدنى کرونا، در حیاط کوچک خانه پدرى بهار را عاشق مى شوم هزار باره و همینجا نفسم را حبس مى کنم.


نظرات 1 + ارسال نظر
بلاگر سه‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 12:36 http://tosan35.blogsky.com

عقیده دارم غرق شدن در چیزی که زیاد برات خواستنی باشه ، بازتاب روحت میتونه باشه ، معلومه منتظر شکوفه زدن چیزی در وجودت هستی !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد