بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

عشق سالهای کرونا

صبح که بیدار شدم خوابت را دیده بودم که بالاخره ازم خواستگاری کردی و می خواستیم با هم باشیم تا همیشه. مثل همان که برایم نوشته بودی. چون دیشب دیدم که برای عکسم قلب فرستاده بودی و قلبم یکهو ریخته بود پایین. اصلا عکس را گذاشتم که تو را ببینم. در عالم رویا آمدی ولی دیر بود. ته دلم خوشحال بودم. مهم همان بود. بعد خوابهایم قاطی پاتی شد و نوبت تو شد که بیایی که مثل قایم موشک بازی بود. تو بودی و من . اما از من در می رفتی و بعد هم من خودم را پنهان کردم. چرا؟

اما حالم خوب بود. حالم خوب بود و وقتی همگناه را می دیدم دلم مثل جوانی بیست و دو ساله قنج رفت برای عاشق شدن. برای عشق. برای چیزی که ته دل آدمی بلرزد.

نظرات 2 + ارسال نظر
Taraaaneh دوشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 17:39 http://Taraaaneh.blogsky.com

چیزی که ته دل را بلرزاند، چه احساس قدیمیه شیرینی. خیلی وقته برای من اتفاق نبفتاده

سارا وحشی دوشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 20:27 http://www.sararamsar.blogsky.com

خوشا به حال کسایی که لینک من هستند از غم دوجهان کشککی جستند گرچه از دست بی اف و جی افهای خود خستند ولی دل به وب با حال من بستند دست و روی خو را بشستند شبانه روز تو وب من نشستند گرتو هم خواهی ببینی روی آسایش و خوشی را حرف الکی نزن و لینک بکن سارای موش موشی را منتظر جواب لینکت هستم پیشاپیش از خرید رژ لب و پنکک مست مستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد