بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

Bon soir

دو روز مانده به تولدم، یکهو از خواب بیدار مى شوم و نمى خوابم و فیلم در دنیاى تو ساعت چند است را مى بینم و بعد تصمیم مى گیرم که اهدافم را بنویسم. چیزى نمى نویسم اما به سرم مى زند کارى که در دهه هشتاد شروع کرده بودم و چندین جلسه با نازى پیش برده بودم و فرانسه خوانده بودم ، بنشینم و باز فرانسه بخوانم و بنویسم. کلمات را تلفظ کنم با خودم و از حروف شروع کردم. از صبح دارم حروفش را با آهنگ اى بى سى دى خودمان را براى خودم تکرار مى کنم. و دیکته کلمه بن ژوق، بن سواق، آق واق، 

و به خودم سرمشق دادم.

بعد کتاب خشم و هیاهو را شروع کردم. مى خواهم با دقت بخوانم مثل همان دقت که سر کلاس آقاى سناپور . چراغش آنجا شروع شد. این کتاب کلاس درس است.

بعد صداى کیارستمى مى پیچد که هر چیز که بسیار مى آید سرش افتضاح مى شود. تعادل در هر چیزى مى شود زندگى واقعى اما مگر مى توان به رندگى عشق نداشت؟

هر چه مى گذرد آدمى به زندگى حریصتر مى شود.

همینطور که داشتم به قسمت آخر الیور تویست گوش مى دادم قورمه سبزیم داشت جا مى افتاد و قل قل مى کرد و رنگ مى انداخت.

کمى در بالکن آفتاب گرفتم و خشم و هیاهو خواندم.

عصر قورمه سبزیم جا افتاده بود.مشقهایم را نوشته بودم، افطار را چیده بودم و خوشحال بودم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد