بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

چهاردهم مى

وقتى ساعت دوازده شد از صفحه موبایلم اسکرین شات گرفتم. بالاخره چهاردهم مى بیست بیست شد. من احساس رضایت داشتم. حس تنهایى و دلگرفتگى نداشتم. نونو برایم بادکنک باد کرده بود. مامانم ذوق زده مى گفت مى خواست سورپرایزت کند. اما کسى حرفش را نزد.  هنوز نخوابیده ام. خوابم نمى آید. چرا خیلى خوابم مى آید اما مى خواهم بیدار باشم. با دخترک فرفره درست کردیم و همان را کردم نشانه روز بدنیا آمدنم. توى باد نگهش داشتم و خواستم فر بخورد. منم همین فرفره ام. تا باد باشد زندگى وفق مرادم است. خوشحالم و مى رقصم اما وقتى باد قطع شود مى ایستم و نگاه مى کنم. گاهى جِل جِل مى زنم که چرا جنبشى نیست، حرکتى نیست اما بعد آرام مى شوم. مى خواهم فر بخورم و عاشق باشم.

همین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد