بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

The day after

از دیروز که چندتایى فرفره به فرفره اصلى دخترک اضافه شد ایده اى را در سرم پراند که حالا هى دارم برایش نقشه مى کشم. خیلى هیجان زده ام و اینکه چطورى پرزنتش کنم دارد وادارم مى کند لیست بنویسم.دیروز در آفتاب نشسته بودم و پیامها را مى خواندم و جواب مى دادم. هیجان زده مى شدم و حالا ورود به سى و نه سالگى را در آرامش آغاز مى کنم بى آنکه ناراحت باشم که چرا فلانى بعد از پانزده سال چقدر راحت ایگنور مى کند و روز تولدم را تبریک نمى گوید. و بعد کله ام مى خورد به سقف که هى شماها دیگر با هم دوست نیستید چرا حساب مى کنى رویش. چرا دلت مى خواهد شادیت را تقسیم کنى؟ بنشین سرجایت و شنیدنى هایت را گوش بده و نوشتنى هایت را بنویس و خواندنى هایت را بخوان و راهت را برو. انسان جستجوگر لطیف. من را اینگونه خطاب مى کند. مى خواهم دانه دانه پیامهای تبریک را در جایى سیو کنم. احساسات ضد و نقیض و شادى هاى کوچک و بزرگ. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد