بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تا جایی که می شد شنا کردم، مثل ماهی بودم که در اقیانوس غوطه ور بودم. من بودم و مرغهای دریایی آنتوان چخوف که آمده بودند روی علامت های محدوده شنا نشسته بودند که تا من بهشان می رسیدن می پریدند. من وارد محدوده ترسهایم شده بودم. پشت سرم را نگاه نمی کردم. غوطه ور بودم و با امواج دریا هم صدا و هم حرکت. چقدر خوب بود. بهترین لحظات عمرم بود. و بعد آرام آرام جلو رفتم. جلوتر رفتم. و باز هم به پشت سرم نگاه نکردم. از هیاهوی دنیا و آدمهای لب ساحل جدا شدم. صدای امواج دریا بود و گاه گاهی که زیر پایم را نگاه می کردم ماهی های کوچک و ریز را می دیدم. قشنگترین اتفاق زندگیم بود. و من نمی دانم چه بگویم . کلمات کم می آورم از توصیف لحظاتم در اقیانوس. بهترین لحظات عمرم همیشه شنا کردن در دل اقیانوس بوده وقتی نور خورشید روی تنم می تابید و تنم را نوازش می کرد.

نظرات 2 + ارسال نظر
راحله(راهیل) سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 15:41 http://www.rahilism.blogfa.com

نمیدونم واقعا شنا کردی یا نه
ولی با نوشته ات دل رو زدم به دریا
دور شدم از ساحل
من احساسم یه تنهایی و شاید ترس بود با دور شدن از ساحل...

امروز ازمحدوده هم خارج شدم و نفسم بند آمد ولی کیف داشت

ss سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 17:46

آفرین. چه تجربه خوبی. منم زمانی شنا کردن برام بهترین حرکت بود. تابستانها یکی دو ساعتی میکشید که برسم دانشگاه فقط برای اینکه برم استخر. حالم رو خوب میکرد. شنا کردن شده بود مثل راه رفتن برام. نیازش رو احساس میکردم. خسته نمیشدم از تو آب بودن. بخش عمیق تقریبا همیشه خودم بودم و خودم. خیلی کم میشد کسی شنا یاد میگرفت و میومد تو عمیق. اما متاسفانه سالها پس از ازدواجم گذشت و من دیگه نرفتم استخر. پارسال بعد از عمری با دوستانم رفتم. نفس کم میآوردم و تو آب بودن خسته ام میکرد. اگرچه هنوز همون لذت رو بهم میداد. خوش بگذره و تا میتونی جای منم شنا کن.

اقیانوس با استخر خیلی متفاوت است اما شنا بسیار لذت بخش است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد