ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تا جایی که می شد شنا کردم، مثل ماهی بودم که در اقیانوس غوطه ور بودم. من بودم و مرغهای دریایی آنتوان چخوف که آمده بودند روی علامت های محدوده شنا نشسته بودند که تا من بهشان می رسیدن می پریدند. من وارد محدوده ترسهایم شده بودم. پشت سرم را نگاه نمی کردم. غوطه ور بودم و با امواج دریا هم صدا و هم حرکت. چقدر خوب بود. بهترین لحظات عمرم بود. و بعد آرام آرام جلو رفتم. جلوتر رفتم. و باز هم به پشت سرم نگاه نکردم. از هیاهوی دنیا و آدمهای لب ساحل جدا شدم. صدای امواج دریا بود و گاه گاهی که زیر پایم را نگاه می کردم ماهی های کوچک و ریز را می دیدم. قشنگترین اتفاق زندگیم بود. و من نمی دانم چه بگویم . کلمات کم می آورم از توصیف لحظاتم در اقیانوس. بهترین لحظات عمرم همیشه شنا کردن در دل اقیانوس بوده وقتی نور خورشید روی تنم می تابید و تنم را نوازش می کرد.
نمیدونم واقعا شنا کردی یا نه
ولی با نوشته ات دل رو زدم به دریا
دور شدم از ساحل
من احساسم یه تنهایی و شاید ترس بود با دور شدن از ساحل...
⚘
امروز ازمحدوده هم خارج شدم و نفسم بند آمد ولی کیف داشت
آفرین. چه تجربه خوبی. منم زمانی شنا کردن برام بهترین حرکت بود. تابستانها یکی دو ساعتی میکشید که برسم دانشگاه فقط برای اینکه برم استخر. حالم رو خوب میکرد. شنا کردن شده بود مثل راه رفتن برام. نیازش رو احساس میکردم. خسته نمیشدم از تو آب بودن. بخش عمیق تقریبا همیشه خودم بودم و خودم. خیلی کم میشد کسی شنا یاد میگرفت و میومد تو عمیق. اما متاسفانه سالها پس از ازدواجم گذشت و من دیگه نرفتم استخر. پارسال بعد از عمری با دوستانم رفتم. نفس کم میآوردم و تو آب بودن خسته ام میکرد. اگرچه هنوز همون لذت رو بهم میداد. خوش بگذره و تا میتونی جای منم شنا کن.
اقیانوس با استخر خیلی متفاوت است اما شنا بسیار لذت بخش است.