بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خانه نو

یکسال می شود آمده ام به این خانه. با همه مشکلات و سختی ها باز هم وقتی کافی ام را درست می کنم و می نشینم و روی کاناپه آبی در آرامش سریالم را می بینم وقتی تاره نور خورشید تابیده به پنجره پذیرایی ، یادم می رود که گاهی از اینجا هم خیلی راضی نیستم.

یادم می رود که چرخ خیاطی همسایه بالایی مثل یک زلزله چند ریشتری لوستر اتاق خوابم را می لرزاند و موقع خواب گاهی آنقدر به صدایش گوش می دهم تا خوابم ببرد. فراموش می کنم که جای خوبی برای پیاده روی در این اطراف نیافته ام. پنجره که باز بماند باد خنکی تا صبح می آید اما بعد باید خاک  آینه و میز را تمیز کنم. تاریکی اتاق خوابم لذت بخش است چون در این روزها خوابم  بهم ریخته است. بوی حمام و دستشویی ام در حال تغییر است با شامپو و صابون های دوست داشتنی خودم اما بوی چاه را نمی توانم نادید بگیرم. مگسهایی که گاه و بیگاه از در ایووان می آیند داخل خانه. اما برای لباس پهن کردن و گلدانهایم جای خوبی است. پر از آفتاب داغ پر از ویتامین دی و کشنده میکروبها.

همه غر زدنها درباره جایی که یکسال زندگی می کنم کامل نیست. اما باز خدا را شکر که همین سقف بالای سرم است که هر وقت از هر چه که خسته شوم کنار دیوار آبی آرام می شوم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد