بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

هم گناه قسمت پنج و شش فصل دو مثلا

اولا که در قسمت قبلی همگناه دوبار گفته شد،توی دیالوگها که سرتو گوش تا گوش می برم، فکر کنم پیمان به نیکی گفت ، یک بار هم مامان افسانه به افسانه و هدیه درباره طلاق هدیه. این طرز دیالوگ گویی باید از نسل فیلمنامه نویسی برچیده بشود. اگر می خواهیم نگاه مردسالارانه را تغییر دهیم نباید روزی چندبار بشنویم که سرمان بریده می شود حالا هر کار که کرده باشیم.

این بار هم دو بار کار به رختخواب ختم شد، در فیلم ایرانی بهتر از این نمی شود احساسات را بیان کرد وقتی یک نفر به همدلی احتیاج دارد، فقط کلمه ها کافی نیست، گاهی آغوش بهتر از هزاران کلمه است، اما خب تیغ سانسور فیلمها را بهتر از این هدایت نمی کند. وقتی بعد از نشان دادن رفتن فرهاد به سمت اتاق خواب و بعد از آن هدیه و برداشتن شالش ، تنها فکری که به ذهن می رسد همین است، انا آیا فرهاد فقط هدیه را برای رختخواب می خواست؟ چرا طلاقش نداد؟ عاشقش شد، چرا هیچ حرفی نزدند، فقط رابطه شان این را کم داشت؟ کمی عجیب بود.

چند روزی است قسمت آخر فصل چهارم دیس ایز آس را دیده ام و حالا باید منتظر بمانم که می ادامه سریال می آید. به نظرم روند رشد آدمها در این فیلم و تکاملشان، تغییرشان و انتخابهایشان خیلی جالب است، آنقدر قشنگ چیده شده که حد ندارد. اتفاقها در گذشته با حال و آینده در ارتباطند. سریالی دوست داشتنی که نقشهایی که باهاشان زندگی می کنی. رفتم اینستاگرام همه هنرپیشه ها را دیدم همانطور واقعی اند که در فیلم. خیلی هیجان انگیز بود. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد