بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

روزگار مجازی

یک دفتر سررسید بدون جلد مال سال نود دستم افتاده و هر کار که انجام می دهم تیک می زنم. اینکه کلاسهایم را همین چند تا را سر و سامان بدهم و ایده های مربوط به کلاس جدید را که به پیشنهاد دوستان می خواهم شروع کنم ، می نویسم. همه چیز را می نپیسم. چیزهایی درباره جغد که فردا می خواهم در جلسه آخر کلاس سفالم به بچه ها بگویم. یکی شان با قطعیت می گفت می خواهد باز هم بیاید. توی دلم ذوق زده می شوم که یک نفر هم یک نفر است. خودم را رها نمی کنم. نمی گذارم پنیک کنم. نمی گذارم فکر کنم که من هم بالاخره قرار است کرونا بگیرم. سعی می کنم همه چیز را کنترل کنم. مراقب باشم. تمام تلاشم همین است.

به فایلهای موسیقی و هر چه فکرم برسد سر می زنم تا مطالب جالبی برای کلاسم داشته باشم. باید بیشتر بخوانم و بنویسم . مثل قبل بشوم. مثل قبل که اینهمه می خواندم، می نوشتم و لبریز از زندگی و عشق بودم.

لیست کتابهایی که برای بچه ها می خواهم بخوانم را نوشتم. باز هم باید بگردم که ساعت خوبی با هم داشته باشیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد