بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

Somethings to do

رسیدم به قسمت ششم فصل دوم آنه شرلی، آنقدر خیال انگیز و پر از احساس و کلمات و رنگ و قشنگی است که نمی توانم صبر کنم برای قسمتهای بعدیش. 

تند تند فیلمهای کارگاه داستان نویسی مهدی حجوانی را دیدم و نکاتش را یادداشت کردم، خیلی مثالهایی که می زد جالب بود. برای من که همیشه تازه کارم این نکته های ابتدایی هم دوست داشتنی است. با اینکه امروز فقط یک کلاس داشتم اما یکهو انرژیم افتاد. بعضی وقتها مخصوصا صبح که دارم صبحانه آماده می کنم یک کوچولو انگار سرم گیج می رود. از بعد ایمپلنت شده. فکر کنم سه بار تا حالا. بهش دقت می کنم. قبل از خوردن کافی صبح است انگار. 

بدنم انگار جان ندارد.شاید چون ورزشم را کنار گذاشتم. هی به شکمم نگاه می کنم و می گویم از امروز از امروز، اما نمی شود. باید شروع کنم. باید برایش وقت بگذارم.

بعد باید بروم سراغ تکلیف کلاس نویسندگی خلاق اسرا. به نظرم خیلی بیهوده آمد. اصلا جذاب و جالب نبود برایم. اما می خواهم تکلیفش را انجام بدهم و بنویسم و برای استادش بفرستم.

مامان گیر داد بیاییم آنجا اما تا آخر هفته آینده می خواهم در خانه بمانم. کلاس کلوپ فردا هم کنسل شد. اوضاع خیلی وخیم شده.

مراقب خودت باش.

از خودت خبری بده. می دانی که دلم برایت تنگ شده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد