بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

فیلم نامه ای بدون فیلم

این فیلم فوق العاده بود،

پر از موسیقی و خاطره و شعر و احساس هنرمند، هنرمند عاشقی که نسبت به مسائل بی تفاوت نیست.

این فیلم به قول فرح اصولی بعدهای دیگری از این فیلمساز را نشان داد ، آکاردئونی که اولین بار برادر خسرو سینایی برایش خریده بود و او به اتریش رفت و شروع به یادگیری و نواختن آکاردئون کرد. از چهارده سالگی شعر می گفت. چند شعر از چهارده سالگیش خواند. باورم نمی شد! این همه شعور و وزن و آهنگ و زیبایی و احساس ، باورنکردنی بود.

خانه هنرمندان در سال هشتاد، وقتی که من بیست سال داشتم و هنوز در ریاضی کاربردی دست و پا می زدم. خودم را آنجا بر روی صندلی های سالن همایش می دیدم. چند بار بر رویش نشسته بودم. یکبار که همایش مجسمه سازی با استاد عاقلی و دیگری برای تماشای فیلم مثل یک عاشق کیارستمی. 

انتهای فیلم صحنه ای بود که خسرو سینایی آکاردئون می زد، محمدعلی کشاورز، محمد ابراهیم جعفری، علی صادقی، و چند هنرمندی می خواندند: منم یک روز جوان بودم،

بعد مهدی احمدی سنتور می زد و استاد جعفری شعر زیبایی درباره هنرمند خواند.

خسرو سینایی در فیلم حرفی زد که به دلم نشست:

هنرمند عاشق است. واقعا درست است.

حمید فرخ نژاد فیلمبرداری کرده بود و بعد با چند نفر مصاحبه کرد، صحنه های به یاد ماندنی بود که اشک در چشمانم حلقه زد.


روحش شاد

#خسرو_سینایی

۱۱مرداد۱۳۹۹_۱۳۱۹

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد