بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

روزگار بی پایان

دراز کشیدم روی مبل آبی و طلوع خورشید را تماشا می کنم. بیستم مرداد نود و نه . تابستان دارد تمام می شود و بعد از آن چه؟ باز هم کرونا ادامه دارد. این رویه ای که دولت و ملت ایران پیش گرفته اند اگر واکسن هم بیاید باز هم طول خواهد کشید تا این مریضی تمام شود. کارم مثل سابق نخواهد شد. لگوی سعادت آباد جمع شد. نشد که آنجا باشند. خیلی محیط خوب و قشنگ و سرسبزی داشت. و من چقدر در همان مدت کم روزهای پنج شنبه بین دو تا کلاسم که خالی بود چقدر آنجا پیاده روی کردم. حیف شد. 

سریال تازه ای برای دیدن شروع نکردم. اما در لبتاب فرندز را دارم که می توانم بنشینم و مدتها سرم گرم باشد که سذیالی دارم که ببینم.

رشته ای که در کورسِرا انتخاب کردم ، خیلی آهسته پیش می رود. الان تازه هفته سومم. حالا که دخترک خواب است می توانم این هفته را تمام کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد