بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خنکای صبح

من این مشکل را ندارم که دیده نمی شوم. بعضی این عقده را دارند که باید دیده شوند و اگر چنین نشود حالشان بد است. سلفی های روزانه آنها نشان می دهد . یا اینکه برای پز دادن همیشه چیزی دارند. شاید هم خودم جزو آنان باشم. نمی دانم و از روی حسادت این حرفها را می زنم.ولی خودم را در یک گروه بزرگ سی چهل نفره هی ابراز نمی کنم که دارم فلان کار را می کنم و یا فلان اتفاق افتاده. این بیماری این روزهاست. مدارک بالاتر و شعور کمتر. 

چرا روزم را خراب کنم؟

صبح شده و من روی پشت بام به صدای پرنده ها گوش می دهم و پروازشان را تماشا می کنم. ستاره ها رفتند و صحنه دیگری از آسمان روبه روی من است.

پس بهترین جمعه مرداد پیش رویم است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد