بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کاپیتان

اوه کاپیتان ببین به ساحل رسیدیم

ببین همه در شادی و سرور کلاه هایشان را به آسمان می اندازد

بلند شو و ببین که طوفانها تمام شده، جنگ ها و همه سختی ها به پایان رسیده،

کاپیتان بیدار شو و چشمانت را باز کن، غرش دریا دیگر به گوش نمی رسد، دریا آرام شده، بادبانها را جمع کرده ایم و شنهای طلایی ساحل را می بینم.

کاپیتان من قرار بود زنده بمانی و بقیه راه را با هم طی کنیم، مگر قرار نبود عاشقم بمانی و تمام لبخندها و اشکهایم را تو ببینی. کاپیتان بلند شو و دستانت را به من بده،

همه خوشحالند اما من...

تنها ماندم در میان امواج تنها ماندم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد