بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کرونا، شعور، خشم

نوشته بیانیه نوشتی؟ بعد هم صدای خنده مسخره اش تا اینجا می آید بعد زنگ زده مثلا تبریک بگوید، حرصم گرفته که در گروه جلوی بقیه مسخره مان می کند. هزار بار خواستم بگویم عذر می خواهم استاد دانشگاه که به تازگی مقاله نوشته ای ، ما بیانیه می دهیم خوش به حال شما که دم به دقیقه لطیف فحش می نویسی. واقعا دلم را می شکاند و یک بار باید برای همیشه به قول معروف بشویم بتکانم بندازم روی بند و همچنین گیره سفت و سختی بهش بزنم تا دهان گشادش را ببندد. واقعا همین را می خواهد.

نمی فهمد، مطمئنم. شعورش در همان گرفتن مدرک است ، و من به مانند بچه کوچکی می بینمش که بی فکر است.

خودم را آرام کردم و نفس عمیق کشیدم.

بعد هم از دست کرونا امروز خیلی عصبانی شدم، از دست آدمهای بی فکری که بیماری را این طرف و آن طرف می برند ، کارهای غیرضروری می کنند . حرصم گرفت از همه. چون دایی مادربزرگم که دوستش داشتم  از کرونا فوت کرد . بغضم گرفت. عصبانی شدم. چرا؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد