بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کرونا هنوز می تازد

بی عدالتی اجتماعی در این روزها بیشتر دیده می شود.

شاید من هم اگر ویلا داشتم، باغ داشتم ماندن در خانه ام طور دیگری بود. مثل همه آدمهایی که این چند وقت می گویند با کرونا باید زندگی کرد. زندگی ما چطور بود؟ پر بود از زرق و برق و تجمل مثل پولدارهای جامعه ، مسافرت های آنچنانی و مهمانی و تفریح؟؟؟

زندگی من شاید یک شمال در تابستان بود و یک کیش در عید، یک اصفهان در زمستان. همین. نه بیشتر و یا شاید هم کمتر. کسی از فامیل مایل به مراوده و دوستی با من نیست که من هیچ وقت ناراحت نبوده ام از این موضوع. چون برادرانم در حال معاشرت با فامیل هستند و مسافرت با همانها .

شاید اگر من هم در دسته آنها بودم ناراحت نبودم و با کرونا زندگی می کردم و شکایتی نداشتم از بقیه که چرا به سفر می روند و کرونا را منتقل می کنند. 

شاید من حسود هستم و از اینکه خانه ویلایی ندارم به آنها که مهمانی می دهند حسادت می کنم.

اما همه این آدمها نمی گذارند که کرونا تمام شود.

چه پولدار چه فقیر در حال مردن هستند. من نمی خواهم انتقال دهنده باشم.

فقیرها در این جامعه فقیرتر و پولدارها پولدارتر. و قرنطینه هایشان چقدر با هم فرق دارد. این بی عدالتی است؟ این جریان زندگی است؟

در آستانه روز پزشک هفتاد و چهار نفر از پزشکان به خاطر کرونا مرده اند. و ما باز به رفتارهای پر خطرمان ادامه می دهیم.

ما خودخواهیم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد