بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

من هم

دارم به روزهای گذشته خودم فکر می کنم و تعرض هایی که بهم شده و هیچ وقت درباره اش ننوشتم و حالا تمام دختران در حال بازگو کردن تعرض اساتید و همکاران و کسانی که باهاش برخورد داشته اند منم می خواهم بنویسم. 

اولین بار فکر می کنم ترم دوم ریاضی کاربردی بودم و داشتم پیاده تا جایی که سوار اتوبوس یا تاکسی بشوم، سرازیری را پیاده می رفتم . آن موقعها هنوز مسیر تاکسی یا اتوبوس نبود و مسافت زیادی را از خانه پیاده می رفتم. باید می رفتم  کلاس ورزش ،واحدی که در دانشگاه برداشته بودم که سر شهرک بود. کسی پشت سرم با دمپایی تند تند می آمد و من داشتم راه خودم را می رفتم .نمی دانستم این آدم طعمه اش را پیدا کرده. من با ظاهری معمولی بودم که فکر می کنم توجه کسی را جلب نمی کردم. آنقدر جوان بودم که نمی دانستم . فقط بیست سالم بود. یکهو دستی پشتم را گرفت و باسنم را لمس کرد و من از ترس برگشتم و پسر جوان چاقی که از خودم کوچکتر به نظر می رسید را دیدم که حرفهای ناجور می زد. من پا به فرار گذاشتم و حالم بد شد . ضربان قلبم هزار شده بود. باورم نمی شد. هنوز که هنوز است اگر کسی پشت سرم راه برود برمی گردم یا سرعتم را کم می کنم تا ازم جلو بزند. و بعد از آن همیشه توی تاکسی و مینی بوس مخصوصا از تنه خوردن و چسبیدن مردها بیزار بودم. در تاکسی زمانی دیرتر یاد گرفته بودم کیفم را بین خودم و کسی که بخواهد رویم لم بدهد بگذارم. چند باری پیاده شدم از تاکسی وقتی راننده اش به سمت آزارم می رفت یا مسافری که کنارم بود. یا در مینی بوس همیشه فکر می کردم از پشت صندلی کسی دارد به بدنم دست می زند . گاهی واقعی بود و دیگر بعد از آن برای رفتن به کلاس زبان کیش تاکسی سوار می شدم. قدیم که دو نفر جلو می نشستند من هیچ وقت جلو نمی نشستم.

یکبار هم در آتلیه ای که پایان نامه ام را آنجا می ساختم مجسمه ساز آنجا از پشت بغلم کرد و سرم را بوسید. شاید کار او از نظر خودش محبت بود اما من احساس بدی پیدا کردم و از آن به بعد زمانهایی می رفتم کارگاه که خودش نباشد یا تنها نباشیم.

این روزها خواندن ماجراهای تعرض و آزار جنسی دیگران را که می خوانم دلم می خواهد راهی باشد که دیگر این آدمها خیالشان راحت نباشد و از کارشان بترسند و بدانند که قانون با آنها نیست و دست همه شان رو خواهد شد.

حرفهای رکیک شنیدن دم خانه ای که نزدیک بازار بود بسیار روتین بود. که یکبار از در خانه بیرون آمدند پسرها ایستاده بودند مثل همیشه جلوی خانه ام و شروع کردند به زدن حرفهای زشت جنسی و خندیدن. بعد از آن دیگر آن خانه را برای همیشه ترک کردم و آنجا را سال پیش توانستیم در آن محله قدیمی که پر بود از معتاد و آدمهای بیکار و علاف که همیشه در خیابان بودند. و هیچ وقت پلیس نمی توانست جمعشان کند.

حالا چیزی که در پیج نجمه واحدی اتفاق افتاده این است که زنانی بوده اند برای ارتقا شغلی در زمان تعرض ناراضی نبوده اند و برای درآمد بالا و از دست ندادن کار همه آن شرایط را پذیرفته اند و گاها خودشان را در جریان تعرض قرار می دادند و حالا از آدمهایی متعرض شکایت می کنند، این جریان نشان می دهد زنان امنیت شغلی ندارند. دانشجویی که برای گرفتن نمره بالا سرویس جنسی به استاد داده حالا به اتفاقی که افتاده معترض است. هیچ وقت نمی توانم جای این زنان باشم. 

برای دخترم این محیط و داستانها را نمی خواهم.

نظرات 1 + ارسال نظر
Melicent دوشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1399 ساعت 23:42 http://Melicent.blogsky.com

منم زیاد دارم ازین تجربیات :/ متاسفانه
*حال دلتون خوب *

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد