بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

شب پنجم

شاید باید از خودم بنویسم. چطور آدمی هستم؟ کسی که دلش می خواهد قبل از تمام شدن سوی چشمانش تمام کتابهای خواندنی دنیا را خوانده باشد و فیلمهای خوب جهان را دیده باشد و به کهکشان برود و دست برساند به ماه و بعد چهارم را درک کند. با رویاهای متعدد ، معلمی معمولی که در پنجم دبستان دلش می خواست دندانپزشک شود و دوم راهنمایی دوست داشت بازیگر شود. دبیرستانی که شد سرکش بودن را امتحان کرد. و سعی کرد برای بدست آوردن آزادی های کوچک بجنگد. برای تنهایی سینما رفتن، برای دیدن فیلمهای جشنواره، برای تغییر رشته و مستقل شدن. امتحان کردن شغلهای جدید در محیط های مختلف، پر از یادگیری . پر از نوشتن و دور ریختن نوشته ها. پر از دوستان تاثیرگذار در طول این سالها در مدرسه، دانشگاه و محل کار و در دنیای مجازی. دختری که در خانواده، معمولا ساز مخالف را زده اما این سالها مثل مربای میوه ای تلخ که باید پخته شود و قوام بیاید، و شاید در آخر هم تلخ بماند، در حال پخته شدن و قوام آمدن هستم. دنبال پناهگاه های مختلف گشته ام. روزهای عجیبی را تجربه کرده ام و در آستانه چهل سالگی و پایان این دهه عجیب پر ماجرا و مادرشدنم در حال تغییر کردنم و هر لحظه پوست می اندازم. می ترسم از چهل سالگی که بخواهد این من، همین منی باشد که تغییر نکرده باشد. بعد از هشتاد و سه تغییر کردم، بعد از بهمن هشتاد و  چهار،بعد از هشتاد و هشت، بعد از نود و دو، بعد از نود و شش ، بعد از آبان نود و هشت، بعد از دی ماه نود و هشت ،بعد از اسفند نود و هشت.....و این ، آنِ تغییر ، هر لحظه نو می شود. با من نفس می کشد. راه های مختلف را می روم و تجربه می کنم و باز هم دنبال پناهگاه می گردم. جستجوگری هستم که سوالهای زیادی دارد . دست از تخیل و رویا و نوستالژی برنمی دارم. و من به این پارچه مشکی  و دو ماه در سال پناه می برم و این روزها که مادر شده ام کمتر گریه می کنم( نمی دانم چرا وقتی بچه دار می شوی باید قوی باشی و گریه نکنی)  گریه ام را می آورم در پناه روضه. اشک هایم را بر مصیبت بزرگ می ریزم تا دردهای کوچک خودم از یادم برود.قرن جدید منتظر است.منتظر من‌ِ تازه که هنوز عاشق درخت های کاج ته حیاط است.و عاشق زندگی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد